
گمشدگان نام سريال درامي است كه از سپتامبر 2004 از شبكه تلويزيوني اي.بي.سي آمريكا پخش ميشود.
لوكيشن اين مجموعه تلويزيوني در شهر اواهو ايالت هاوايي است و تا به حال سه فصل از آن پخش شده است كه در مجموع شامل 69 اپيزود ميشود.
جيجي آبرامز، ديمون ليندلوف و جفري ليبر خالقان اين سريال هستند و موسيقي آن نيز توسط مايكل جكينو تنظيم شده است. اين مجموعه به دليل تعدد هنرپيشگان و لوكيشن خاص آن از جمله پرهزينهترين سريالهاي تلويزيوني بوده است.
گرچه راهاندازي سريالها و وبلاگهاي علاقهمندان سريالهاي تلويزيوني امري عادي در دنياي اينترنت محسوب ميشود، اما آمار نشان ميدهد كه اين مجموعه با در نظر گرفتن گرههاي بيشمار در داستان و ارجاعات متعدد علمي، ادبي، هنري در صدر اين مقوله قرار دارد و حتي روزنامههاي معتبر واشنگتن پست و يواساي تودي همزمان با پخش فصل دوم اين سريال اقدام به راهاندازي وبلاگهاي ويژه براي علاقهمندان كردهاند كه نشان از تعدد علاقهمندان به اين سريال در نقاط مختلف جهان دارد. از سوي ديگر عليرغم گذشت مدت زمان اندكي از زمان پخش اين سريال، شاهد ارجاع به آن در مجموعههاي تلويزيوني، كتابهاي كميك و آلبومهاي موسيقي هستيم.
تقريباً تمام كساني كه سريال تلويزيوني گمشدگان را دنبال ميكنند تئوريهايي را در مورد روند كلي داستان و آنچه كه در جزيره ميگذرد داشتهاند و اين حتي شامل برخي از هنرپيشههاي اين سريال هم ميشود اما دليل اينكه هيچكدام از اين تئوريها فراگير نبوده و در عين توضيح برخي رخدادها غيرقابل استناد به نظر ميرسند ميتواند اين باشد كه نويسندگان اين مجموعه تلويزيوني پرماجرا از همان ابتدا و از «پيلوت» سريال، برنامهريزي براي ثانيه به ثانيه اين سريال داشتهاند.
كارلتون كوز نويسنده و يكي از تهيهكنندگان اين سريال ميگويد: ما از همان ابتدا دليل حضور خرس قطبي، منبع پيام راديويي، يادداشتي كه ساير در دست داشت و علت سقوط هواپيما را در نظر داشتيم و تمامي اين دلايل را در نگارش اپيزودهاي اين سريال در نظر گرفتيم. البته زمان افشاي اين دلايل براي ما مشخص نبود و اصلاً مطمئن نبويم كه بخواهيم همه آنها را به شكل شفاف افشا كنيم.
لويد براون تهيهكننده مشهور شبكه ايبيسي عليرغم خواست مايكل ايزنر و بابايگر – مديران ارشد شبكه- بودجه لازم براي ساخت پيلوت و چند اپيزود ابتدايي را تاييد كرد. براون در مورد اين تصميم شجاعانه اظهار داشت: ما متوجه شديم كه اگر در ابتداي راه بتوانيم بودجه زيادي براي اين سريال بگيريم ميتوانيم با اطمينان به راهمان ادامه دهيم و مديران شبكه روند كار را متوقف نميكنند هر چند كه ديگر آن را نپسندند.
رويكرد داستان به اسطورهها و افسانهها در پيلوت تا حدي مشخص بود ولي شايد منصفانه نباشد كه ميزان اين رويكرد را كاملاً در پيلوت واضح تلقي كنيم و نشانهها در پيلوت نميتوانند مسير دقيق سريال را در آينده مشخص كنند.
اما در شرايطي كه نميتوانيم تئوري دقيقي را درباره خط سير داستان تعيين كنيم، شايد وجود برخي نشانهها در قالب كلي داستان بتواند تا حدي به ما كمك كند. معمولاً در فيلمها ،كتابها و برنامههاي تلويزيوني موضوعات خاصي در كل مدت زمان برنامه و يا كتاب دنبال ميشود.
براي مثال سري فيلم اسپايدرمن درباره جواني است كه حس خشم و نگرانياش در مقابل حس مسئوليت در مواجهه با چند شخصيت منفي قرار گرفته است و يا كتاب در قلب تاريكي درباره خط باريك مابين تمدن و بربريت است. اما سريال گمشدگان هيچ خط سير مشخصي را در داستان هر اپيزود دنبال نميكند. در عوض داستان را مجموعهاي از موضوعات و محورهاي مختلف تشكيل ميدهد كه در پارهاي از اوقات با يكديگر تداخل دارند.
اين تداخلها به دفعات گرههاي موضوعي را در سريال تشكيل دادهاند كه موجب ايجاد هيجان و تنش در بينندهها شده است. اما بدون اينكه بخواهيم به اين گرههاي بيشمار سريال اشاره كنيم، نگاهي به كل داستان اين سريال داريم. حادثه آغازين سريال خشن و ناگهاني است: هواپيماي خطوط هوايي اوشنيك منفجر ميشود و گروهي از مسافران كه بازماندگان اين حادثه هستند در جزيرهاي گرفتار ميشوند و ارتباط آنها با ساير نقاط جهان قطع ميشود.
در بين اين بازماندگان و يا به عبارت بهتر گمشدگان افرادي از ملل مختلف (نيجريهاي، كرهاي، استراليايي، اسكاتلندي، آمريكايي و عراقي) تشكيل ميدهند. اين گروه در عين حال كه براي يافتن راهي به منظور ادامه زندگي در كنار يكديگر تلاش ميكنند به دقت رفتار هم را زير نظر دارند و وجود حس عدم اطمينان تاكيدي بر لزوم انتخاب يك رهبر در بين آنهاست اما به محض قبول شرايط جديد در جزيره، بازماندگان مورد حمله قرار ميگيرند. اين حملات از يكسو توسط يك موجود نامريي (هيولايي به شكل دود) در مكانهاي غيرقابل پيشبيني صورت ميگيرد. در كنار آن برخي حملات نيز توسط حيواناتي است كه از لحاظ جانورشناسي نبايد در اين جزيره باشند.
در كنار اين حملات يك نفوذي (اتان) در بين بازماندگان شناسايي ميشود و پس از آن همه با ديده شك و ترديد به هم نگاه ميكنند و حتي در مواردي اقدام به شكنجه يكديگر ميكنند تا از هويت حقيقي هم مطلع شوند. تلاشهاي بازماندگان براي ارتباط با دنياي خارج به دفعات ناكام ميماند.
ستون دودي كه توسط يكي از ساكنان جزيره (دانيل) ايجاد شده به اشتباه تهديدي براي يك حمله بزرگ تلقي ميشود اما حمله واقعي اندكي بعد رخ ميدهد. در اين ميان عدهاي از بازماندگان در درگيري كشته ميشوند و برخي نيز در حين كمك به ديگران آسيب ميبينند. اما دشمنان اصلي اين گروه، ديگران (others) هستند كه در چند مرحله تعدادي از بچهها و بزرگسالان را ميربايند و در اين ميان از يكي از بازماندگان به عنوان عنصر جديد نفوذي استفاده ميكنند و حتي او را مجبور به قتل دو تن از بازماندگان ميكنند.
در همين حال شبكهاي از تأسيسات زيرزميني در جزيره كشف ميشود كه امكانات بازماندگان را براي ادامه زندگي به نحو قابل توجهي افزايش ميدهد اما اين شرايط جديد موجب افزايش درگيريها بين بازماندگان ميشود و در مقاطع مختلف شاهد تلاش آنها براي مسموم كردن يكديگر، سرقت اموال و انتقامجويي هستيم.
حملات «ديگران» و آشفتگي در بين بازماندگان باعث تغيير ديدگاه برخي از آنها نسبت به مسائل مهم شده است. براي مثال ديد جك نسبت به زندگي و جان لاك نسبت به سرنوشت كاملاً در جزيره متحول ميشود و حتي نفرات اصلي بازماندگان به هنگام اسارت در پايگاه ديگران از زبان سردسته آنها (بن) ميشنود كه ديگران به واقع انسانهاي خوبي هستند.
اما به نظر برخي از انديشمندان شايد اين داستان مبهم ولي تا حدي آشنا به نظر برسد چرا كه ميتواند تعبير ديگري از سياست خارجي آمريكا پس از حادثه 11 سپتامبر و حمله به برجهاي دوقلو باشد، از انفجار هواپيماها در آسمان آبي شهر نيويورك تا اعتماد گروهي از مردم وحشتزده به يك شخصيت رهبرگونه و يا رواج بياعتمادي در بين مردم هراسان و اتخاذ تدابير جديد امنيتي در بين آنها براي تأمين امنيت كه البته با توجيه وجود يك گروه تروريستي زيرزميني به نام القاعده و انجام حملات تروريستي در اسپانيا، بالي، انگلستان و 110 نقطه ديگر در نقاط مختلف جهان صورت گرفته است و البته سران اين گروه به گروگانهاي غربي خود ميگويند كه انسانهاي خوبي هستند.
همچون سريال گمشدگان، گروهي از مردم جهان كه خود را در معرض حملات ميبينند، مركب از اقوام و تيرههاي گوناگون در شهرهاي مهاجرنشيني چون لندن و نيويورك هستند كه در بين خودشان به دنبال افرادي هستند كه در واقع يكي از ديگران است، افرادي چون جان واكر لينت، آمريكايي عضو طالبان و يا ريچارد ريد بمبگذار انگليسي.
با كمبود اطلاعات دقيق در مورد افرادي از اين دست و تاكيد رهبران آمريكا بر دفع تهديدهاي احتمالي، تئوري توطئه در آمريكا فزوني ميگيرد و شك و ترديد سايه سنگيني بر زندگي عادي مردم وحشت زده مياندازد و موجب به وجود آمدن نظريهاي تازه ميشود كه تنها مبتني بر مداركي غلو شده و در پارهاي موارد متناقض هستند.
اگر شما اندكي حافظه تاريخي داشته باشيد، به خاطر ميآوريد كه دونالد رامسفلد وزير اسبق دفاع آمريكا سازماني تحت عنوان گروه عملياتي پيش دستانه و پيشگيري را در سال 2002 تشكيل داد تا اطلاعاتي را براي آمادگي طرحهاي آينده سياست خارجي دولت بوش گردآوري كند كه حتي بتواند يافتههاي آژانسهاي اطلاعاتي ديگر را به چالش بكشد. ويليام آركين تحليلگر دفاعي روزنامه لسآنجلس تايمز در مقالهاي اشاره كرد كه مأموريت واقعي اين سازمان ايجاد واكنشهايي از سوي گروههاي تروريستي بوده تا در پي آن نظاميان آمريكايي بتوانند حملاتي را به اين گروهها داشته باشند.
اين اقدام پنتاگون را بايد در كنار اين واقعيت گذاشت كه از اوايل دوران رياست جمهوري جرج بوش سازمان امنيت ملي آمريكا مبادرت به عملياتهاي نظارتي غيرقاني در مورد شهروندان آمريكايي ميكرده است و مكالمات تلفني و اطلاعات تبادل شده كامپيوتري آنها را تحت نظر داشته است و در يك كلام نوعي دولت در سايه در واشنگتن به وجود آمده است. در واقع تمامي مردم آمريكا همانگونه كه ديگران از درون پايگاههاي زيرزميني بازماندگان را زير نظر ميگيرند، توسط بازرسان سازمان امنيت ملي آمريكا تحت نظر هستند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر